جدول جو
جدول جو

معنی پهلو نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

پهلو نهادن
(وَ)
خوابیدن. (غیاث). دراز کشیدن. (آنندراج) :
پهلو منه که یارت پهلوی تو نشسته
برگیر سر که این سر خوش زآن سر است امشب.
مولوی.
یار از چاک دلم خاتم دهد عکس نگین
مینماید حال دل بر خاک اگر پهلو نهد.
وحید.
هر که او را خار خار بستر سنجاب نیست
میتواند بر دم تیغ بلا پهلو نهد.
ملک قمی.
بتی کز غایت خوبی زند با مهر و مه پهلو
بیک جا کی نهد با عاشقان روسیه پهلو.
بابا فغانی.
بکنج گلخنم نی بستری باشد نه بالینی
چو خاکستر بر اخگر می نهم پیوسته پهلو را.
کلیم
لغت نامه دهخدا
پهلو نهادن
خوابیدن دراز کشیدن: پهلو منه که یارت پهلوی تو نشسته بر گیر سرکه این سر خوش زان سرست امشب. (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
پهلو نهادن
((~. نَ دَ))
خوابیدن، دراز کشیدن
تصویری از پهلو نهادن
تصویر پهلو نهادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهلو دادن
تصویر پهلو دادن
کنایه از به کسی سود رساندن و او را چیزدار کردن، مدد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
غنی کردن. سود رساندن. مدد کسی نمودن. (غیاث). منفعت رسانیدن. (برهان). امداد و عنایت:
در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت
دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد.
کلیم.
در خراباتست هرکس صاحب دست و دلیست
خوش سبوی باده پهلویی بمستان داده است.
دانش.
اهل دنیا کی به والاقدر پهلو میدهند
بدقماشان را برنگ آستر رو میدهند.
تأثیر.
، نزدیکی نمودن. (برهان) : اکثبک الصید فارمه، یعنی پهلو داد و توانا کرد ترا شکار پس تیر بینداز بر وی. (منتهی الارب) ، دوری کردن. پهلو کردن. کناره گزیدن. رو گردانیدن. (برهان). گریختن و روی برتافتن. (انجمن آرا). اجتناب و احتراز کردن. (انجمن آرا). رجوع به پهلو کردن شود
لغت نامه دهخدا
از دوده پهلوانان پهلوان نسب: چو نامه بمهر اندر آمدبداد بدست یکی گرد پهلو نژاد. (فردوسی) -2 از خاندان پهلو پهلوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلو دادن
تصویر پهلو دادن
سود رساندن، امداد وعنایت، غنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلو دادن
تصویر پهلو دادن
((~. دَ))
به کسی سود رساندن، یاری کردن، نزدیکی کردن، کناره گرفتن
فرهنگ فارسی معین